سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

ای علی که جمله عقل و دیده ای........شمه ای واگو از آنچه دیده ای........آن چه دیدی که مرا زان عکس دید........در دل و جان شعله ای آمد پدید؟!........آن چه دیدی برتر از کون و مکان........که به از جان بود و بخشیدیم جان؟!........در شجاعت شیر ربّـا نیستی........در مروّت خود که داند کیستی!........بازگو ای باز عرش خوش شکار........تا چه دیدی این زمان از کردگار؟........چشم تو ادراک غیب آموخته........چشمهای حاضران بر دوخته........راز بگشا ای علی مرتضی........ای پس از سوء القضا حسن القضا........چون تو بابی آن مدینه علم را........چون شعاعی آفتاب حلم را........باز باش ای باب بر جویای باب........نارسد از تو قشور اندر لباب........باز باش ای باب رحمت تا ابد.......بارگاه ماله کفواً احد........امّت وحدی یکی و صد هزار........بازگو ای بنده بازت را شکار

منوی اصلی
]]]]]]]]]]]
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
 RSS 

دوستان
]]]]]]]]]]]

مولا
بندیر
پنجره
بشری
حوریب
الف دام
کرشمه
محرمانه
طالب یار
تشنه لب
زائر محرم
از نیستان
اِســـکالپل
سقا خانه
خیبر شکن
عطای کثیر
حمیدستان
نهانخانه دل
ایران اسلام
یک وجب دل
سلالة النبی
عشاق الزهرا
خیمه ی سبز
لطیف لم یزالی
عبور باید کرد...
آقا حمید (باکری)
آقا مهدی (باکری)
نسیمی از بهشت ...
تا یوسفم از چاه برآید...
سی صد و سیزده بهشتی
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس


مطالب قبلی
]]]]]]]]]]]

موضوعات وبلاگ
]]]]]]]]]]]


اشتراک در خبرنامه
]]]]]]]]]]]
 
آمار بازدیدها
]]]]]]]]]]]
امروز: 11 بازدید
کل بازدید ها: 189663

آهنگ وبلاگ
]]]]]]]]]]]


جستجوی مطالب
]]]]]]]]]]]


چهارشنبه 86 اسفند 29 || 11:2 عصر

نهج 21

وانشُر عَلَینَا رَحمَتَکَ...

خدایا! رحمت خود را با ابر ِ پر باران، و بهار ِ پر آب، و گیاهانِ خوش منظر شاداب، بر ما نازل فرما؛ بارانی درشت قطره، بر ما فرو فرست، که مردگان را زنده، و آنچه از دستِ ما رفته به ما باز گرداند. خدایا! ما را با بارانی سیراب کن که زنده کننده، سیراب سازنده، فراگیر و به همه جا رونده، پاکیزه و با برکت، گوارا و پر نعمت، گیاهِ آن بسیار، شاخه های آن به بار نشسته و برگ هایش تازه و آبدار باشد، تا با چنان بارانی بنده ی ناتوان را توان بخشی، و شهرهای مرده ات را زنده سازی...

پ.ن1. ای مسیح ِ آدمیّت، خنده کن
         آدمیّت را دوباره زنده کن...
پ.ن2. حوِّل حالَنا إلَی أحسَنِ الحَال...




موضوع نوشته:نهج

سخن دوستان ()


یکشنبه 86 اسفند 26 || 11:35 عصر

نهج 20

دو مورد از زمینه های جلب رحمت حق را قبلاً بیان کردیم. و اما بقیه ی عوامل:

عامل سوم: تفکر صحیح و فهم عمیق...

*خدا رحمت کند کسی را که به درستی فکر کند، و پند گیرد، و آگاهی یابد، و بینا شود.

**خدا رحمت کند کسی را که چون سخن حکیمانه بشنود، خوب فرا گیرد، و چون هدایت شود بپذیرد، دست به دامن هدایت کننده زند و نجات یابد.

عامل چهارم: پروا پیشگی و خداترسی...

پس کسی که تقوا را انتخاب کند، سختی ها از او دور گردند، تلخی ها شیرین و فشار مشکلات و ناراحتی ها برطرف خواهند شد، و مشکلات پیاپی و خسته کننده، آسان گردیده و مجد و بزرگی از دست رفته، چون قطرات باران بر او فرو می بارند، رحمت بازداشته ی حق باز می گردد، و نعمت های الهی پس از فرو نشستن به جوشش می آیند، و برکات تقلیل یافته فزونی گیرند.

عامل پنجم: دوری از هوی های پست و شهوات نفسانی...

پس رحمت خداوند بر کسی که شهوت خود را مغلوب و هوای نفس را سرکوب کند، زیرا کار مشکل، باز داشتن نفس از شهوت بوده که پیوسته خواهان نافرمانی و معصیت است.

عامل ششم: توبه...

*و همانا خدا استغفار و آمرزش خواستن را وسیله ی دائمی فرو ریختن روزی، و موجب رحمت آفریدگان قرار داد.

**پس خدا رحمت کند کسی را که پیشباز توبه رود، و از گناهانش بخشش طلبد، پیش از آنکه مرگش فرارسد.

پ.ن1. کان گروهی که رهیدند از وجود
       
چرخ و مهر و ماهشان آرد سجود
پ.ن2. بین محبان علی و عمر
        کار نداریم به خیر و به شر
       
حشر محبان علی، با علی
        حشر محبان عمر، با عمر!!!
پ.ن3. می گویند عید الزهرا... عید واقعی روزی است که منتقم، انتقام سیلی بگیرد...



موضوع نوشته:نهج

سخن دوستان ()


دوشنبه 86 اسفند 20 || 11:8 عصر

نهج 19

در پست گذشته در مورد رحمت و اهمیت جلب رحمت الهی صحبت کردیم. لازم است که عوامل جلب رحمت حق، از دیدگاه نهج البلاغه هم مورد بررسی قرار بگیره، که در اینجا دو عامل را ذکر می کنیم...

عامل اول: نگاه توحیدی به عالم که کینه و تنگ نظری، حسادت و خودخواهی را از دل می شوید و رحمت و لطافت را بر وجود بشر جاری می کند...

گواهی می دهم که جز خدای یکتای بی شریک، معبودی نیست، شهادتی که اخلاص ِ آن آزموده، و پاکی و خلوص آن را باور داریم؛ و تا زنده ایم بر این باور استواریم، و آن را برای صحنه های هولناک روز قیامت ذخیره می کنیم، زیرا شهادت به یگانگی خدا، نشانه ی استواری ایمان، بازکننده ی درهای احسان، مایه ی خشنودی خدای رحمان، و دور کننده ی شیطان است.

عامل دوم: محبت آل الله...

ما درخت نبوتیم و جایگاه رسالت، و محل آمد و شد فرشتگان، ما معدن های دانش و چشمه سارهای حکمت الهی هستیم. یاران و دوستان ما در انتظار رحمت پروردگارند و دشمنان و کینه توزان ما، در انتظار کیفر و لعنت خداوند به سر می برند.

محبت حقیقی، اطاعت و مشابهت می آره؛ اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) نیز جلوه ی رحمت الهی اند. از این روست که محبّ راستین لبریز از رحمت حق می شود...

پ.ن. در پست های بعد عوامل دیگه رو هم ذکر خواهیم کرد، ان شاءالله...!




موضوع نوشته:نهج

سخن دوستان ()


جمعه 86 اسفند 10 || 11:0 عصر

نامه 5

فَإنَّ النَّفسَ أمّارَة ٌ بالسّوءِ إلا مَا رَحُمَ اللهُ...

در اینجا در مورد صفت رحمت صحبت کردیم و اینکه رحمت خدا، بیشتر شامل کسانی می شه که نسبت به دیگران، از وجودی رقیق برخوردار باشند.
کمالات انسانی برای رشد به بستر مناسب احتیاج دارند، و رحمت بهترین زمین برای رویش کمالاته.
مولایم علی (ع) در آغاز عهدنامه ی مالک اشتر چنین سفارش فرموده:

وَ اَمَرَهُ أن یَکسِرَ نَفسَهُ عِندَ الشَّهَواتِ وَ یَزَعَها عِندَ الجَمَحَاتِ؛ فَإنَّ النَّفسَ أمّارَة ٌ بالسّوءِ إلا مَا رَحُمَ اللهُ...
و به او فرمان می دهد، تا نفس خود را از پیروی آرزوهای پست باز دارد، و هنگام سرکشی ها به فرمان آرد که همانا نفس به بدی وا می دارد، جز آنکه خدا رحمت آورد...


و اما اینکه خدا به چه کسی رحمت می آورد؟!
پیامبر رحمت (ص) فرمودند:

مَن لا یَرحَمُ النَّاسَ لا یَرحَمُهُ اللهُ...
هرکس نسبت به مردم رحمت نداشته باشد، مورد رحمت خدا واقع نمی شود...


بنابراین از وسوسه های شیطان در امان نخواهیم بود مگر آنکه مورد رحمت پروردگار قرار بگیریم؛ و تا زمانی که خودمون اهل رحمت نباشیم، رحمت خدا شامل حالمون نمی شه. رحمتی که زمینه ی رشد کمالات در انسانه...

پ.ن1. أعوذُ بالله مِن شَـرِّ نَفسِی إنَّ نَفسِی لأمّارَة ٌ بسّوء الا مَا رَحِمَ ربّی ِ...
پ.ن2. تو ابر رحمتی و من صغیرم
         تو رحمان و رحیمی، من فقیرم...




موضوع نوشته:نامه ها

سخن دوستان ()


سه شنبه 86 بهمن 23 || 8:16 عصر

نامه 4

الله، الله فِی الاَیتام؛ فَلا تُغِّبوا اَفواهَهُم، وَ لا یَضیعوا بِحَضرَتِکُم...

خدا را! خدا را! درباره ی یتیمان؛ نکند آنان گاهی سیر و گاه گرسنه بمانند، و حقوقشان ضایع گردد...

پ.ن.1 آن شب ز عمه ؛ طفل سراغ پدر گرفت
         اختر ؛ ز ماهتاب ، خبر از قمر گرفت
         هر روز نا امیدتر  از روز پیش بود
         هر شب بهانه بیشتر از پیشتر گرفت
         چشمش ز خواب خالی و لبریز اشک بود
         وز آب چشم او دل هستی شرر گرفت
         هرگاه خواست آنسوی ویران رود ز ضعف
         در بین راه مدد ز یتیمان دگر گرفت
         سر را چو دید و با خبر از سرگذشت شد
         ناچار دست کوچک خود را به سر گرفت
         با دست بی رمق ز رُخش خاک و خون زُدود
         و آنگاه بوسه زان لب خشکیده بر گرفت
         گفتا مرا فراق تو و شرم عمه کشت
         کاین مرغ پر شکسته ازو بال و پر گرفت
         بس حرف داشت ؛ لیک توان بیان نداشت
         وز عمر کوتهش ، سخن او اثر گرفت

پ.ن.2 طناب را خوب می شناسم، که بر دستان تو بود...
          و بر پای من...
          و آتش را...
          که در را سوزاند و دروازه ی هتک حرمت شد، و دامن مرا مولا...
          و سیلی...
          مولا! این دخت سبط نبی، مثال مادر بتولش خمیده قامت شد و نیلوفری...
          سفارش شما به یتیمان نیز، چون سفارش رسول شد به زهرا (س)...
          خیانت که هجده ساله و سه ساله نمی شناسد...

پ.ن.3 عزای شما که در سکوت نمی شود بانو...



موضوع نوشته:نامه ها

سخن دوستان ()


   1   2      >