سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

ای علی که جمله عقل و دیده ای........شمه ای واگو از آنچه دیده ای........آن چه دیدی که مرا زان عکس دید........در دل و جان شعله ای آمد پدید؟!........آن چه دیدی برتر از کون و مکان........که به از جان بود و بخشیدیم جان؟!........در شجاعت شیر ربّـا نیستی........در مروّت خود که داند کیستی!........بازگو ای باز عرش خوش شکار........تا چه دیدی این زمان از کردگار؟........چشم تو ادراک غیب آموخته........چشمهای حاضران بر دوخته........راز بگشا ای علی مرتضی........ای پس از سوء القضا حسن القضا........چون تو بابی آن مدینه علم را........چون شعاعی آفتاب حلم را........باز باش ای باب بر جویای باب........نارسد از تو قشور اندر لباب........باز باش ای باب رحمت تا ابد.......بارگاه ماله کفواً احد........امّت وحدی یکی و صد هزار........بازگو ای بنده بازت را شکار

منوی اصلی
]]]]]]]]]]]
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
 RSS 

دوستان
]]]]]]]]]]]

مولا
بندیر
پنجره
بشری
حوریب
الف دام
کرشمه
محرمانه
طالب یار
تشنه لب
زائر محرم
از نیستان
اِســـکالپل
سقا خانه
خیبر شکن
عطای کثیر
حمیدستان
نهانخانه دل
ایران اسلام
یک وجب دل
سلالة النبی
عشاق الزهرا
خیمه ی سبز
لطیف لم یزالی
عبور باید کرد...
آقا حمید (باکری)
آقا مهدی (باکری)
نسیمی از بهشت ...
تا یوسفم از چاه برآید...
سی صد و سیزده بهشتی
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس


مطالب قبلی
]]]]]]]]]]]

موضوعات وبلاگ
]]]]]]]]]]]


اشتراک در خبرنامه
]]]]]]]]]]]
 
آمار بازدیدها
]]]]]]]]]]]
امروز: 2 بازدید
کل بازدید ها: 189623

آهنگ وبلاگ
]]]]]]]]]]]


جستجوی مطالب
]]]]]]]]]]]


شنبه 87 دی 28 || 3:27 عصر

غسل ده این منبر از آلودگان

پس از آنکه یزید در محراب نشست و اسرای آل رسول در مسجد حاضر شدند، برای تبرئه کردن خود از جنایتی که مرتکب شده و به خاطر عوام فریبی، امر کرد خطیبی به منبر برود و از آل ابی سفیان و یزید مدیحه سرایی کند و علی بن ابی طالب (ع) و حسین بن علی (ع) را مورد نکوهش قرار دهد.
خطیب این دستور شیطانی را اطاعت کرد و بالای منبر رفت و علیه هادیان راستین، به هتاکی و پرده دری پرداخت و به آنچه خود و امیرش لایق بود، زبان گشود. در چنین وضعی امام (ع) سکوت را شکست و با خشم فریاد زد:
وای بر تو ای خطیب هتاک! تو خشنودی مخلوق را به خشم خداوند فروختی و جایگاه خود را آتش دوزخ قرار دادی.
با این فریاد کوبنده،نفس در سینه ی خطیب مزدور حبس شد و فضای مسجد را سکوت پر معنایی فراگرفت و مردم متوجه امام (ع) شدند، سپس فرمود:
ای یزید! رخصت ده تا بر این چوب ها بالا روم و سخنانی بگویم که خشنودی خداوند را در پی داشته باشد و موجب ثواب و اجر حاضران گردد.
به هر حال یزید از رخصت امتناع کرد، ولی حاضران سکوت مجلس را شکسته و از هر طرف از یزید خواستند که درخواست امام را اجابت کند. او گفت:
اگر او به منبر برود، پایین نمی آید تا اینکه مرا و آل ابی سفیان را رسوا کند.
معاویة بن یزید که در جمع بود،گفت: پدر! اجازه بده، صدایش به جایی نمی رسد. یزید جواب داد: فرزندم! شما اینان را نمی شناسی، این ها فصاحت را از پدرانشان به ارث برده اند، می ترسم از خطابه اش فتنه ای به وجود آید که وبالش گریبان گیر ما شود.
حاضران مجددا تقاضا را تکرار کردند، یزید لرزه بر اندامش افتاد و گفت: این جوان از خاندان محمد (ص) است که علم را از سرچشمه نوشیده اند...*

**************
وقتی آدم آن خطبه را می خواند افتخار می کند. افتخار برای ما شیعیان است. آمد و گفت: اجازه می دهی روی تخته پاره ها بروم؟حضرت اگر آن روز "منبر" می گفت، امروز یقه مان گیر بود. می گفتند امام سجاد (ع) به منبر یزید هم منبر گفته است. پس هر منبری احترام دارد اما نه! حضرت فرمود "تخته پاره"...**

پ.ن1. منبر؟! نه اشتباه نکنید، این هم منبر نیست! شنیده اید که "شرف المکان بالمکین" ؟ بیچاره این تخته پاره
          ها که سنگینی تو را تحمل می کنند! منبرت ویران باد...
پ.ن2. پیش تر مبـارکی می شناختم سیاه چهره، که سمبل خنـده بود و نشاط آور مردمان! اما این روزها مبارکی
          نا مبارک دیدم، که فقط عروسک گردانش را شـاد می کنـد. بـازیچه ای که مهــر سیــاهی بر دلش خــورده،
          عروسکی که نه مبارک است، و نه حُسنی برایش مانده!
پ.ن3. اینجا همیشه قانون داشت. بدنه ی اصلی متن ها اغلب کـلام معصوم بوده. قانـون شکنی این مدتمــان را
          ببخشایید. هر چند که عشق ارباب قانون نمی شناسد...
پ.ن4. خیانتکاران عرب هم بدانند که سرنوشت آنان بهتر از یهودیان جنگ احزاب نخواهد بود که خداونـد فرمود: "و
          اَنزَلَ الَّذین ظَاهَرُوهُم مِن اَهلِ الکِتَاب وَ مِن صَیَاصِیِهم ..."
          جانم هزار بار فدایت...

-------------------------------------
* لهوف سید بن طاووس – ص 165
** کلام دلنشین استاد فاطمی نیا




موضوع نوشته:روایت

سخن دوستان ()


دوشنبه 87 دی 23 || 1:15 عصر

غیرت ...

السّلامُ عَلَیکَ یَا ابا عَبدِالله وَ عَلَی الارواح ِ الّتی حَلّت بِفَنائکَ عَلَیکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً مَا بَقیتُ وَ بَقیََ الّیلُ و النّهار وَلا جَعَلَهُ اللهُ اخِرَ العَهدِ مِنّی لِزیارَتِکُم. السّلامُ عَلَی الحُسَین وَ عَلی عَلیِّ بنِ الحُسَین وَ عَلی اولادِ الحُسَین وَ عَلی اَصحابِ الحُسَین.
اللهمَ خُصَّ اَنتَ اوَّلَ ظالِمٍ بِاللّعنِ مِنّی وَابدأ بِه اوّلاً ثُمَّ الثّانیَ و الثّالِثَ و الرّابِعَ اللهم العَن عُبَیدَاللهِ بنِ زیاد وَابنَ مَرجانَه وَ عُمَرَ بنَ سَعدٍ وَ شِمراً وَ الَ اَبی سُفیانَ وَ الَ زیادٍ وَ الَ مَروانَ إلی یَومِ القیمَة.

سالهاست که پس از سلام بر تو، قاتلینت را لعن می کنیم؛ سالهاست که پس از سلام بر اولاد تو، غاصبین حق پدرت را صب می کنیم سالهاست که آموخته ایم پس از هر نماز، سلامی به مولای مظلوم کنیم، و لعن خدا را به دشمنانت مخصوص...
گفتید: روز عاشورا ذکر " اللهم العن قَتَلَة الحُسَین علیه السّلام " بگیرید، و گرفتیم.
گفتید: شیعیان من! " مَهماشَرِبتُم ماء عَذبٍ فَاذکُرونی "، و یادت کردیم.
گفتید: " أو سَمِعتُم بِغَریبٍ أو شَهیدٍ فَاندُبونی "، و ندبه کردیم.
مولا! در این سالها دیده ام دلی را که عمر را خلیفة الله بداند و دم از حبّ علی (ع) بزند، دیده ام دلی که زهرا (س) بگوید و عمر را نیز بخواند ( هرچند که مضحک باشد و سبک سرانه! )
اما ندیده ام، و نشنیده ام، و حتی نشنیده ام که کسی دیده باشد دلی که حبّ تو و یزید را یکجا جمع کند.
این حبّ توست که بغض نسبت به ظالم می آورد، تولای توست که تبرّای دشمنانت را منتقل می کند.
شیعه به واسطه ی خون توست که ظلم ستیز است.
ببین سران عرب را، حسین ندارند که چنین بی غیرت شده اند...
غیرت که ندارند هیچ !!!  نه آزاده اند و نه دین دارند !!




موضوع نوشته:حرف دل

سخن دوستان ()


چهارشنبه 87 دی 18 || 11:0 عصر

شب یازدهم محرم - آزاده ترین اسیر

وای بر شما ای اهل کوفه! آیا می دانید که جگر رسول خدا (ص) را پاره پاره کردید و چه پرده ای از او دریدید؟ آیا می دانید که چه خونی از او ریختید و چه حرمتی از او هتک کردید؟
این جنایت شما آنچنان شرم آور است و سخت است که زمین را گرفته و آسمان گنجایش آن را ندارد. آیا تعجب می کنید که از آسمان خون ببارد؟!
همانا عذاب آخرین ننگین تر است در حالی که کسی به فریاد شما نمی رسد. از این مهلت باقی مانده استفاده نکنید؛ زیرا خدا برای عذاب شما به شتاب نمی افتد و خدا انتقام خود را خواهد گرفت که همانا پروردگارتان در کمین گاه است. *

پ.ن. امشب اینجا اشک مهمان شدیم. امان از دل زینب...

---------------------------------------------------------------
* قسمتی از خطبه ی حضرت زینب (س) در کوفه

پ.ن. حال دل.




موضوع نوشته:سوگواره

سخن دوستان ()


سه شنبه 87 دی 17 || 6:0 عصر

شب دهم محرم - ارباب عشق (ع)

یا جدّا! مگر من منظره ی خروج بانوان دهشت زده را می توانم نادیده بگیرم و از یاد ببرم آنگاهی را که صدای ناله ی اسبت را شنیدند و یکباره از خیام حرم بیرون ریختند و اسب تو را دیدند که زینش واژگون و یالش غرق خون است و با دیدن این منظره ی سوگ بار، مو ها پریشان ساختند و سیلی بر چهره زدند، و بی اختیار، ناله زنان فریاد "وامحمداه، واعلیاه" برداشتند و به دور اسب گرد آمدند، سپس همگان به سوی قتلگاهت با سرعت رهسپار شدند، بلکه آخرین لحظات سالار و سرپرست خود را دریابند، اما دیدند شمر بر روی سینه ات جای گرفته و محاسنت را به دست دارد و خنجر بر حنجرت نهاده، و خواهد سرت از تن جدا کند و بر فراز نیزه زند. و زمانی که با بدنی پر جراحت، خاک کربلا را بستر قرار دادی و آنها اسبان را نعل تازه زدند و جمعی طاغی و زنازاده با سم اسبان بر پیکرت تاختند، در حالی که لحظات آخر را می پیمودی...

**************

چه شد که حرمت مهمان، نه...! حرمت قرآن را شکستند؟چه شد که بر قرآن تاختند؟
نمی دانم فرزندان نهروان، قرآن ناطق بر نیزه کردند، یا نیزه قرآن به سر گرفته؟
ای مصحف شرحه شرحه! بر نی نیز شرح مصحف شریف می گویی؟
ای صدر تو مصدر کتاب الله! تف بر این روزگار « یَا دَهر اُفّ ٍ لَکَ مِن خَلیل ِ»

پ.ن. حال دل.



موضوع نوشته:سوگواره

سخن دوستان ()


دوشنبه 87 دی 16 || 7:31 عصر

شب نهم محرم - خدای ادب

تنها ام البنین، که پس از ازدواج با امیرالمؤمنین، بر در منزل می ایستد و برای ورود اذن زینب (س) فرزند فاطمه را می خواهد، فرزندی چون تو می تواند داشت. هم او که وقتی فرزندان زهرا (س)، مادر خطابش می کردند، بنای گریه می گذاشت که شما فرزندان فاطمه اید، مرا مادر خطاب نکنید...
حال دل نازک و رئوفت به کنار، ادب تو آموخته از این مادر، که تاب شنیدن نوای " العطش " کودکان حسین (ع) را برایت باقی نمی گذارد.
اکنون این تو، و این سکینه که اگر لب تر می کرد، خواسته اش را اجابت می کردی. حاجتی به گفتن نبود، ترک لب هایش دنیایی حرف داشت...
ببین! این زهراست که سرت را بر دامن گرفته، و این حسین است که برایت ذکر " بِنَفسی أنت " گرفته. آری؛ زاده ی فاطمه (س) قصد به خیمه بردنت را دارد، که جگرش را به آتش می کشی.

« یَا أخی! بِحقّ جَدّکَ رَسولِ الله أن لاتَحمِلنی وَ دَعنی فی مَکانی هَذا »

چرا که از سکینه شرم می کنم، و دیگر اینکه پرچمدار سپاه، بر زمین نشاید...
معنای " کَأنّهُم بُنیانٌ مَرصوص "! ببین؛ برادرت ندای " وَا أخاه " سر داده که " الان إنکَسَرَ ظَهری "

کعبــــه عشق نگــــر، دور و برش دعـــوا شد
استلامش چه شلوغ است، سرش دعوا شد
گوئیـــــــا مملکت ری به نگـــــاهش بستـــــه
در قشـــون بر سر چشمـــان ترش دعـوا شد
آسمــــان را همــــه خواهنـــــد به منزل ببرند
بی سبب نیست که روی قمــــرش دعوا شد
قبــر خورشیــــد ندیدنـــد کــــه سـوزاننـــدش
چون پدر نیست، به نعش پسـرش دعوا شـد
بر ســـر نیـــــزه نشد بنــــد، سرش را بستند
علت این است، بهم ریخت سرش دعوا شــد

پ.ن1. راهی نیست از خیمه گاه تا میدان مشک. خنجر رسید و ریخت به چشم رکاب، آب...
پ.ن2. یادت باشد « وَ لا تَذکُرَنّ عِندَهُ سَکینَةً فَإنّهُ اوعَدَها بِالماء »
پ.ن3. حال دل.




موضوع نوشته:سوگواره

سخن دوستان ()


<      1   2   3   4      >