سلام
وقت برپايي حرم شده است
زانواني غيور خم شده است
لرزه افتاده بر تمامي دشت
وقت كوبيدن علم شده است
چشمش از چادري تبرك كرد
پشت سقا دوباره خم شده است
بر زمين پا نهاد خاتوني
آسمان خاك اين قدم شده است
زير لب يا مجير ميخواند
كه وجودش پر از الم شده است
غرق دلشوره است و مثل رباب
چشمهايش مدار غم شده است
باز آرام با برادر گفت
دل من تنگ مادرم شده است
....
التماس دعا
يا علي