• وبلاگ : ...مولايم
  • يادداشت : شب هشتم محرم - شبه رسول
  • نظرات : 3 خصوصي ، 6 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حوريب 

    قتل الله قوما قتلواك...

    + خيبرشكن 

    اي كه باتيغ جنون مي كشي ام

    تو مژندار كنونمي كشي ام

    اكبرم را كه به خون آغشتند

    در همان جاي مرا هم كشتند

    + خيبرشكن 

    ريشه نخل اميدم كَندند

    حال اِستاده به من ميخندند

    + سلاله 

    پيامبر(ص) که رفت پيش خدا، همه ناراحت شدند. اما بي تابي حسين(ع) که کودکي بيش تر نبود، چيز ديگري بود. بغض و گريه هايش آتش مي زد به زمين و آسمان. شايد به همين خاطر خدا پيامبري کوچک تر به او داد ، علي اکبر(ع)... تا زخم دوري پيامبر(ص) را دوا کند. و اكنون اين پيامبر است كه در ميدان براي سيراب كردن علي اكبر به ميدان آمده

    + حام.ميم. 

    از نژاد علي

    بنام علي

    مثل عباس

    كوه استاده

    باز درياي ايستاده ببين !

    شور رزم امير زاده ببين !

    ..

    رجزش دشت را به هم پيچاند

    نعره اي زد زمانه را لرزاند

    .

    .

    علي الدنيا بعدك العفا