قلبي شکسته بود، وضويي جبيره شد سروي نشسته بود، عشايي وتيره شد
اشکي کنار پنجره غلتيد، گر گرفتآهي به روي آينه افتاد، تيره شد پهلويي از شقاوت نامحرمي شکست اشکي براي محرم دردي ذخيره شد بانويي از تمام دلش چشم بست و رفت مردي تمام وسعت غم را پذيره شداف گفت بر سکوت بني آدم آسمان نسلي نگاه کرد، گناهي کبيره شد