سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

ای علی که جمله عقل و دیده ای........شمه ای واگو از آنچه دیده ای........آن چه دیدی که مرا زان عکس دید........در دل و جان شعله ای آمد پدید؟!........آن چه دیدی برتر از کون و مکان........که به از جان بود و بخشیدیم جان؟!........در شجاعت شیر ربّـا نیستی........در مروّت خود که داند کیستی!........بازگو ای باز عرش خوش شکار........تا چه دیدی این زمان از کردگار؟........چشم تو ادراک غیب آموخته........چشمهای حاضران بر دوخته........راز بگشا ای علی مرتضی........ای پس از سوء القضا حسن القضا........چون تو بابی آن مدینه علم را........چون شعاعی آفتاب حلم را........باز باش ای باب بر جویای باب........نارسد از تو قشور اندر لباب........باز باش ای باب رحمت تا ابد.......بارگاه ماله کفواً احد........امّت وحدی یکی و صد هزار........بازگو ای بنده بازت را شکار

منوی اصلی
]]]]]]]]]]]
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
 RSS 

دوستان
]]]]]]]]]]]

مولا
بندیر
پنجره
بشری
حوریب
الف دام
کرشمه
محرمانه
طالب یار
تشنه لب
زائر محرم
از نیستان
اِســـکالپل
سقا خانه
خیبر شکن
عطای کثیر
حمیدستان
نهانخانه دل
ایران اسلام
یک وجب دل
سلالة النبی
عشاق الزهرا
خیمه ی سبز
لطیف لم یزالی
عبور باید کرد...
آقا حمید (باکری)
آقا مهدی (باکری)
نسیمی از بهشت ...
تا یوسفم از چاه برآید...
سی صد و سیزده بهشتی
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس


مطالب قبلی
]]]]]]]]]]]

موضوعات وبلاگ
]]]]]]]]]]]


اشتراک در خبرنامه
]]]]]]]]]]]
 
آمار بازدیدها
]]]]]]]]]]]
امروز: 2 بازدید
کل بازدید ها: 189441

آهنگ وبلاگ
]]]]]]]]]]]


جستجوی مطالب
]]]]]]]]]]]


جمعه 87 آذر 15 || 6:23 عصر

روایت 11

امام محمد باقر (ع) فرمودند:

اگر خواستى بدانى که در وجودت خیر و خوشبختى هست یا نه، به درون خود دقّت کن. اگر اهل عبادت و طاعت را دوست دارى و از اهل معصیت و گناه ناخوشایندى، پس در وجودت خیر و سعادت وجود دارد، و خداوند تو را دوست مى دارد. ولى چنانچه از اهل طاعت و عبادت ناخوشایند باشى و به اهل معصیت عشق و علاقه ورزیدى، پس خیر و خوبى در تو نباشد، و خداوند تو را دشمن دارد.

پ.ن1. جان به فدای مولای پنجم (ع)، که بیست و پنج سال بین صفا و مروه، روضه ی جد غریبشان را خواندند.
پ.ن2. الهــی! خـانه کجــا و صـاحب خـانه کجـا؟ طائف آن کجـا و عـارف این کجـا؟ آن سفــر جسمــانی است و ایـن
         روحـــانی؛ آن اهـل و عیـال را وداع کند و این ماســوا را؛ آن سفر آفـاق کند و این سیـر انفس؛ آن می رود که
         برگردد و این می رود که نام و نشانی از او نباشد؛ آن مُحرِم می شود و این مَحرَم؛ آن را کـوه صفاست و این
         را روح صفــا؛ آن هرولــه می کند و این پـــرواز؛ آن درک منــا آرزو کند و این ترک تمنــا؛ آن بهشت طلبـد و این
         بهشت آفرین؛ لاجَرَم آن حاجی شود و این ناجی؛ خنک آن حاجی که ناجی است! *
پ.ن3. عشقت آخر بدنم را به سر دار کشید
          تن پاکم سر هر کوچه و بازار کشید
          نیست جرم من بیچاره به جز عشق حسین
          عشق بین، عشق که آخر به کجا کار کشید
          من کجا، کوفه کجا، قصر عبید بن زیاد
          به کجا کار مرا عشق رُخ یار کشید.
پ.ن4. حکایتی است داستان ِ دَستان ِ بسته و بی دَستی!
          آنان که بی دست شهید شدند یا با دستان بسته، باب الحوائج اند.
          قمر بنی هاشم (ع)، شش ماهه ی شهید (ع)، مولای هفتم (ع)، و مسلم بن عقیل (ع)...

---------------------------------------
* علامه حسن زاده آملی.




موضوع نوشته:روایت

سخن دوستان ()


جمعه 87 آذر 1 || 6:26 عصر

روایت 10

امام صادق (ع) :

من أراد اللهُ بِه الخَیر قذفَ فِی قَلبهِ حُبّ الحسَین (ع) و حبُّ زیارتِهِ.
کسی که خدا خیر خواه او باشد، محبت حسین و شوق زیارتش را در دل او می اندازد.

پ.ن1. 23 ذیقعده روز زیارتی مخصوص امام رضا (ع) است. السلام علیک یا مولانا یا علی بن موسی الرضا...
          و من آموخته ام که...
پ.ن2. مولا! آموختـه ام که برات کربلایم را از شما گدایی کنـم. این سیاهدل، همان است که روز ولادتتان، لکنت، 
          امان گدایی را از او گرفته بود. همان دل که تمام حرف هایش در گلو مانده بود، همان که بغضش گره خورده
          بود به ایــــوان طلایتــان. حالا به حرف آمده. "
چه حـاجت است به گفتن نگفته می دانـی؛ چه ها ز حضـرت
          عالیجناب می خواهم " ارباب! ببین... درمانده ام، درمانده...
پ.ن3. حرف ها دارم اما...بزنم یا نزنم؟
          با توام، با تو! خدا را! بزنم یا نزنم؟
          همه ی حرف دلم با تو همین است که «دوست...»
          چه کنم؟ حرف دلم را بزنم یا نزنم؟
          عهد کردم دگر از قول و غزل دم نزنم
          زیر قول دلم آیا بزنم یا نزنم؟
          گفته بودم که به دریا نزنم دل اما
          کو دلی تا که به دریا بزنم یا نزنم؟
          به گناهی که تماشای گل روی تو بود
          خار در چشم تمنا بزنم یا نزنم؟*
پ.ن4. یادش بخیر...
          اول دبستان
          آموزگارم می گفت:
          بنویس " آب "
          تا همیشه به یاد "حسین (ع) " باشی.**
پ.ن5. عمو آمد.
          عمو زیر باران تیر با مشک، آمد.
          عمو با آب، تشنه لب آمد.
          چرا عمو نیامد...؟
 

سلام...

* مرحوم قیصر امین پور
** ابراهیم جمیلی




موضوع نوشته:روایت

سخن دوستان ()


یکشنبه 87 آبان 19 || 6:41 عصر

روایت 9

امام رضا (ع) فرمودند:

مَن طَلَبَ الأمرَ مِن وَجهَهُ لَم یَزِل، فَإن زَلَّ لَم تَخذِلهُ الحَیاة.
آن که کار خویش را از راهش بجوید نمی لغزد، و اگر بلغزد راه چاره در پیش رو دارد.

پ.ن1. زبان دل به لکنت افتاده امشب. دنیا دنیا، دلگویه دارد و دلی ندارد که بگوید...
پ.ن2. چنان آبشار فضایل تو رفیع است
         که هر چه سر به فراتر فراز آورم
         دیدگانم در نظاره ارتفاع تو
         باز مى ماند!
         اى آفتاب!
         این راز را چه کسى مى داند؟!
پ.ن3. از برادر بزرگوار، جناب آقای رمضانی بابت طراحی بنر و لوگوی وبلاگ کمال تشکر را دارم. اجرشان با مولایم!
 

چه گویم مشهدت خاک برین است، و یا خاک امیرالمؤمنین است، گمانم کربلا یا کاظمین است، نه! این خاک یل ام البنین است...




موضوع نوشته:روایت

سخن دوستان ()


یکشنبه 87 شهریور 31 || 6:12 عصر

روایت 8

أیها النّاسُ! إنَّکُم إن لَم تَقتُلوا تَموتوا، والَّذی نَفسُ ابنِ أبیطالِبٍ بِیَدِه، لألفُ ضَربَةٍ بالسّیفِ عَلَی الرّأسِ أهُونُ مِن میتةٍ عَلَی الفِراشِ.
ای مردم! به درستی که شما اگر کشته نشوید، خواهید مرد، قسم به خدایی که جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار ضربت شمشیر بر سر، آسانتر و گواراتر است از اینکه آدمی در بسترش بمیرد.

پ.ن1. وامصیبتا، که گرد یتیمی بر سر نشست؛ واویلا، که بی پدر شدیم.
پ.ن2. در شب قدر، که از چشمه ی نور
         آیه های روشن
         جلوه های جانسوز
         تا سحرگاه فرو می بارد،
         وای بر ما، اگر از ریزش فیض
         بهره هایی نبریم.
         حیف اگر در شب قدر،
         قدر خود نشناسیم!
پ.ن3. بند 51 دعای جوشن کبیر: سر به زیر و خجالت زده زمزمه می کنم: « یا نِعم الحَسیب، یا نِعم الطّبیب، یا نعم الرقیب،یا نِعم القَریب، یا نِعم المُجیب، یا نِعم الحسیب، یا نعم الکفیل، یا نعم الوکیل، یا نعم المَولی، یا نِعم النصیر » ای بهترین! چه بد بنده ای داری...
پ.ن4. التماس دعا...




موضوع نوشته:روایت

سخن دوستان ()


سه شنبه 87 شهریور 5 || 5:0 عصر

روایت 7

امام رضا (ع) می فرمایند:
ای پسر شبیب! اگر مسرور می شوی با ما در درجات اعلای بهشت باشی، پس به خاطر اندوه ما غمناک و برای شادی ما شاد باش، و بر تو باد به دوستی و ولایت ما، برای اینکه اگر مردی سنگی را هم دوست داشته باشد، در قیامت با همان سنگ محشور خواهد شد.
-------------------------------------
بحار الانوار - جلد 44 - ص 286

پ.ن1. سلامٌ قولاً مِن ربٍ رحیم.
چهارشنبه ی هفته ی گذشته طی یک برنامه ی سرعتـی و ضربتـی عازم مشهدالرضا شدیم. اگر قبول باشه، دعاگوی تمـام دوستان بودیم. به نیابت از همه، بالاخص دوستان ِ همراه زیارت امین الله خوندیم و از خجالت دوستانی ( ایشون و ایشون ) که در سفرهای زیارتی به هر نحو، شرمنده مون کـــرده بودن، خاص الخاص‏ درآمدیم! و السّلامُ عَلی مَنِ التّبع الهُدی.

پ.ن2. دیـروز ولادت بانــوی سه سـاله ی کربـلا حضـرت رقیـه (س) بود، کـه به علـت عـدم دستـرسی به نـت، شرمنده شدیم. در هر حال تبریک...

پ.ن3. ان شاءالله امشب، باز عازم میخانه ی مولای هشتمیم! حسابی مست شدیم مولا!

پ.ن4. به برادر بزرگـوارم جناب ایران اسلام: سَلامٌ عَلی عِبادِهِ الذینَ اصطَفی! به راستی این خانــواده ی کَـرَم نطلبیدن ندارند...!

پ.ن5. مستی کنم با نام تو، در صحن گوهر شاد تو
         خورده گــــره زلف دلم، بر پنجـــــــره فولاد تو.

و أولیاء النّعَم...




موضوع نوشته:روایت

سخن دوستان ()


<      1   2   3   4   5   >>   >