منهال بن عمرو گوید: بعد از بازگشت خانواده ی شهداء و اهل بیت امام حسین (ع)، بعد از مراجعت از سفر حج به مدینه وارد شدم و به خدمت امام زین العابدین (ع) رفتم.
حضرت فرمود: ای منهال! چه شد حرملة بن کاهل اسدی؟
گفتم: او در کوفه هنوز زنده است.
پس حضرت دست مبارک به دعا برداشت و مکرر فرمود: خداوندا! به او بچشان گرمی آهن و آتش را...
مختار پس از خروج، حکم کرد دست ها و پاهای این ملعون را بریدند و فرمود پشته های نی آوردند و آتش بر آنها زدند و امر کرد او را در میان آتش انداختند.
لعنت خدا بر او باد که چنین داغ بر دل، و سوز بر جگر آل الله نشاند که « لا تَبْرَدُ اَبَداً ».
اهل کوفه به حسین ظلم فراوان کردند
حرمله! تو ز همـه ظلـم فزون تر کــردی
پ.ن. حال دل.