دستگير عالمم اما دو دستم بر سر است
من چهل منزل رخم نيلي و چشمانم تر است
گر به من گويند بابا را نخوان ؛سيلي نخور
صورتم سازم سپر ؛ گويم که بابا بهتر است
قد و بالاي سه ساله دختري زانو بغل
از قد يك چكمه ي شمر حرامي كمر است
شام را ويران كنم ؛ ورنه رقيه نيستم
ذكر صبح و شام اينها صبّ جدم حيدر است
غائبين كوچه بر من عقده خالي كرده اند
هركه ديدم گفت رويت مثل روي مادر است
ميشود فهميد از آن حمله مركب سوار
آمده گيسو كشي ؛ كي در شكار معجر است
گر زمين گيرم به عمه اقتدا خواهم نمود
چاره دردم غفط يك بوسه از ان حنجر است
وجه تشبيه سر من با سر تو اين بود
هر دو صورت سوخته ، گيسو پر از خاكستر است
....
عفو كنيد ما رو
اما ...
يا علي