سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

ای علی که جمله عقل و دیده ای........شمه ای واگو از آنچه دیده ای........آن چه دیدی که مرا زان عکس دید........در دل و جان شعله ای آمد پدید؟!........آن چه دیدی برتر از کون و مکان........که به از جان بود و بخشیدیم جان؟!........در شجاعت شیر ربّـا نیستی........در مروّت خود که داند کیستی!........بازگو ای باز عرش خوش شکار........تا چه دیدی این زمان از کردگار؟........چشم تو ادراک غیب آموخته........چشمهای حاضران بر دوخته........راز بگشا ای علی مرتضی........ای پس از سوء القضا حسن القضا........چون تو بابی آن مدینه علم را........چون شعاعی آفتاب حلم را........باز باش ای باب بر جویای باب........نارسد از تو قشور اندر لباب........باز باش ای باب رحمت تا ابد.......بارگاه ماله کفواً احد........امّت وحدی یکی و صد هزار........بازگو ای بنده بازت را شکار

منوی اصلی
]]]]]]]]]]]
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
 RSS 

دوستان
]]]]]]]]]]]

مولا
بندیر
پنجره
بشری
حوریب
الف دام
کرشمه
محرمانه
طالب یار
تشنه لب
زائر محرم
از نیستان
اِســـکالپل
سقا خانه
خیبر شکن
عطای کثیر
حمیدستان
نهانخانه دل
ایران اسلام
یک وجب دل
سلالة النبی
عشاق الزهرا
خیمه ی سبز
لطیف لم یزالی
عبور باید کرد...
آقا حمید (باکری)
آقا مهدی (باکری)
نسیمی از بهشت ...
تا یوسفم از چاه برآید...
سی صد و سیزده بهشتی
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس


مطالب قبلی
]]]]]]]]]]]

موضوعات وبلاگ
]]]]]]]]]]]


اشتراک در خبرنامه
]]]]]]]]]]]
 
آمار بازدیدها
]]]]]]]]]]]
امروز: 7 بازدید
کل بازدید ها: 195027

آهنگ وبلاگ
]]]]]]]]]]]


جستجوی مطالب
]]]]]]]]]]]


پنج شنبه 87 مرداد 3 || 11:0 عصر

نهج 24

بر روی کاسه های سر آنها راه می روید و بر روی جسدهایشان زراعت می کنید و آنچه به جا گذاشته اند می خورید و بر خانه های ویران آنها مسکن گرفته اید و روزگاری که میان آنها و شماست، بر شما گریه و زاری می کند...
مردم! اگر آنها در اندیشه ی خود بیاورید، یا پرده ها کنار رود، مردگان را در حالتی می نگرید که حشرات گوشهایشان را خورده، چشم هایشان به جای سرمه پر از خاک گردیده، و زبان هایی که با سرعت و فصاحت سخن می گفتند، پاره پاره شده، قلب ها در سینه ها پس از بیداری به خاموشی گراییده و در تمام اعضای بدن پوسیدگی تازه ای آشکار شده...
و آنان را می بینی که دل های خسته از اندوه و چشم های پر شده از خاشاک دارند، در حالات اندوهناک آنان دگرگونی ایجاد نمی شود و سختی های آنان برطرف نمی گردد.
آنان می خواستند با شادی، غم ها را از دل بیرون کنند، و به هنگام مصیبت، با سر گرمی ها، صفای عیش خود را بر هم نزنند. دنیا به آنها، و آنها به دنیا می خندیدند، و در سایه ی خوشگذارنی غفلت زا، بی خبر بودند که روزگار با خارهای مصیبت زا، آنها را در هم کوبید؛ و گذشت روزگار، توانایی شان را گرفت.

پ.ن1. به قدری این خطبه تاثیر گذار بود که دوست داشتم تمامش رو می نوشتم. خوبه کاملش رو یک نگاه بندازید. (خطبه ی 221 نهج البلاغه)
پ.ن2. خاک خواهی شد!
          از رخ آیینه ها هم پاک خواهی شد.
         چون غباری گیج، گم، سرگشته در افلاک خواهی شد.




موضوع نوشته:نهج

سخن دوستان ()