سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

ای علی که جمله عقل و دیده ای........شمه ای واگو از آنچه دیده ای........آن چه دیدی که مرا زان عکس دید........در دل و جان شعله ای آمد پدید؟!........آن چه دیدی برتر از کون و مکان........که به از جان بود و بخشیدیم جان؟!........در شجاعت شیر ربّـا نیستی........در مروّت خود که داند کیستی!........بازگو ای باز عرش خوش شکار........تا چه دیدی این زمان از کردگار؟........چشم تو ادراک غیب آموخته........چشمهای حاضران بر دوخته........راز بگشا ای علی مرتضی........ای پس از سوء القضا حسن القضا........چون تو بابی آن مدینه علم را........چون شعاعی آفتاب حلم را........باز باش ای باب بر جویای باب........نارسد از تو قشور اندر لباب........باز باش ای باب رحمت تا ابد.......بارگاه ماله کفواً احد........امّت وحدی یکی و صد هزار........بازگو ای بنده بازت را شکار

منوی اصلی
]]]]]]]]]]]
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
 RSS 

دوستان
]]]]]]]]]]]

مولا
بندیر
پنجره
بشری
حوریب
الف دام
کرشمه
محرمانه
طالب یار
تشنه لب
زائر محرم
از نیستان
اِســـکالپل
سقا خانه
خیبر شکن
عطای کثیر
حمیدستان
نهانخانه دل
ایران اسلام
یک وجب دل
سلالة النبی
عشاق الزهرا
خیمه ی سبز
لطیف لم یزالی
عبور باید کرد...
آقا حمید (باکری)
آقا مهدی (باکری)
نسیمی از بهشت ...
تا یوسفم از چاه برآید...
سی صد و سیزده بهشتی
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس


مطالب قبلی
]]]]]]]]]]]

موضوعات وبلاگ
]]]]]]]]]]]


اشتراک در خبرنامه
]]]]]]]]]]]
 
آمار بازدیدها
]]]]]]]]]]]
امروز: 5 بازدید
کل بازدید ها: 194496

آهنگ وبلاگ
]]]]]]]]]]]


جستجوی مطالب
]]]]]]]]]]]


سه شنبه 87 مهر 9 || 2:34 عصر

حکمت 13

إنّما هُوَ عیدٌ لِمَن قَبلَ اللهُ صیامَهُ و شَکَرَ قیامَهُ، و کُلّ یَوم ٍ لا یُعصَی اللهُ فیهِ فَهُوَ عیدٌ.
این عید کسی است که خدا روزه اش را پذیرفته و نماز او را ستوده است،
و هر روز که خدا را نافرمانی نکنند، آن روز عید است!

پ.ن1. در میخانه ببستند، خدایا مپسند
         که در خانه ی تزویر و ریا بگشایند.
پ.ن2. آقا اجازه! ما دلمان تنگ می شود...اللهم إکشِف هذه الغُمّة عن هذه الأمة بحُضورِهِ.
پ.ن3. رمضان! هنوز نرفته دلتنگت شدیم. یرمض الذنوب من! منتظر می مانم که برگردی...
پ.ن4. کاش بدرقه اش کنیم!
پ.ن5. عموجان! ممنونم که رخصت دادید آخرین شب جمعه ی رمضانم را زیر لوای شما، سینه زنی کنم. و باز اشک بریزم و زمزمه کنم: " این بیرق علمداره، هنوز رو زمین نیافتاده! " ممنون که سایه پرچمی را بر سرم گستردید، که روزی، در بهشت، در اهتزاز بود و بر بارگاهی سایه گسترده بود، که امروز حسرت یک لحظه اش را دارم. عموجان! ممنونم...

به جز تو درد مرا هیچ کس دوا نکند...




موضوع نوشته:حکمت

سخن دوستان ()