وَ سُبِیَ أهلَکَ کَالعَبیدِ وَ صُفِّدوا فی الحَدید، فَوقَ اَقتابِ المَطیّاتِ، تَلفَحُ وُجوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ،
یُساقونَ فی البَراری و الفَلَواتِ، اَیدیهم مَغلولَةٌ إلی الأعناقِ، یُطافُ بِهِم فی الأسواقِ،
فَالوَیلُ لِلعُصاةِ الفُسّاق.
یا جدّاه! این خاطره ی تلخ از یادم نمی رود که اهل و عیالت را چون بردگان اسیر کردند، و آنان را با زنجیر آهنین بستند، و بر پشت شتران تند رو بی سرپوش و بی محمل سوار نمودند، و در حال که پوست صورتشان از شدت گرمای سوزان می سوخت، در بیابان ها و راه ها سیر داده شدند و دست هایشان را به گردن ها بستند و در کوی و برزن گرداندند. وای بر آن مردمی که عصیان و فسق را وجهه ی همّت داشتند.
پ.ن1. غریب مولایــم! امتی کمر بستنـد بر قتل جــدّ غریبت، و تبعیـد اولادش؛ « إلا القلیل » که وفــا کردند، و حکم
قضاء بر آنها جاری شد به امید حُسن جزاء.
حبیب! چه گذشت بر تو، آن زمان که می دیدی تفسیر « فَقُتِلَ مَن قُتِل وَ سُبِی مَن سُبی » را؟
وَیلٌ لِلعُصاةِ الفُسّاق...
پ.ن2. یا علی المرتضی غوث الوری کهف الحجی
قم مغیثا آلک الامجاد عن حد الظبی...
پ.ن3. حال دل.