یا جدّا! مگر من منظره ی خروج بانوان دهشت زده را می توانم نادیده بگیرم و از یاد ببرم آنگاهی را که صدای ناله ی اسبت را شنیدند و یکباره از خیام حرم بیرون ریختند و اسب تو را دیدند که زینش واژگون و یالش غرق خون است و با دیدن این منظره ی سوگ بار، مو ها پریشان ساختند و سیلی بر چهره زدند، و بی اختیار، ناله زنان فریاد "وامحمداه، واعلیاه" برداشتند و به دور اسب گرد آمدند، سپس همگان به سوی قتلگاهت با سرعت رهسپار شدند، بلکه آخرین لحظات سالار و سرپرست خود را دریابند، اما دیدند شمر بر روی سینه ات جای گرفته و محاسنت را به دست دارد و خنجر بر حنجرت نهاده، و خواهد سرت از تن جدا کند و بر فراز نیزه زند. و زمانی که با بدنی پر جراحت، خاک کربلا را بستر قرار دادی و آنها اسبان را نعل تازه زدند و جمعی طاغی و زنازاده با سم اسبان بر پیکرت تاختند، در حالی که لحظات آخر را می پیمودی...
**************
چه شد که حرمت مهمان، نه...! حرمت قرآن را شکستند؟چه شد که بر قرآن تاختند؟
نمی دانم فرزندان نهروان، قرآن ناطق بر نیزه کردند، یا نیزه قرآن به سر گرفته؟
ای مصحف شرحه شرحه! بر نی نیز شرح مصحف شریف می گویی؟
ای صدر تو مصدر کتاب الله! تف بر این روزگار « یَا دَهر اُفّ ٍ لَکَ مِن خَلیل ِ»
پ.ن. حال دل.