سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

ای علی که جمله عقل و دیده ای........شمه ای واگو از آنچه دیده ای........آن چه دیدی که مرا زان عکس دید........در دل و جان شعله ای آمد پدید؟!........آن چه دیدی برتر از کون و مکان........که به از جان بود و بخشیدیم جان؟!........در شجاعت شیر ربّـا نیستی........در مروّت خود که داند کیستی!........بازگو ای باز عرش خوش شکار........تا چه دیدی این زمان از کردگار؟........چشم تو ادراک غیب آموخته........چشمهای حاضران بر دوخته........راز بگشا ای علی مرتضی........ای پس از سوء القضا حسن القضا........چون تو بابی آن مدینه علم را........چون شعاعی آفتاب حلم را........باز باش ای باب بر جویای باب........نارسد از تو قشور اندر لباب........باز باش ای باب رحمت تا ابد.......بارگاه ماله کفواً احد........امّت وحدی یکی و صد هزار........بازگو ای بنده بازت را شکار

منوی اصلی
]]]]]]]]]]]
خانه
شناسنامه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
 RSS 

دوستان
]]]]]]]]]]]

مولا
بندیر
پنجره
بشری
حوریب
الف دام
کرشمه
محرمانه
طالب یار
تشنه لب
زائر محرم
از نیستان
اِســـکالپل
سقا خانه
خیبر شکن
عطای کثیر
حمیدستان
نهانخانه دل
ایران اسلام
یک وجب دل
سلالة النبی
عشاق الزهرا
خیمه ی سبز
لطیف لم یزالی
عبور باید کرد...
آقا حمید (باکری)
آقا مهدی (باکری)
نسیمی از بهشت ...
تا یوسفم از چاه برآید...
سی صد و سیزده بهشتی
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس


مطالب قبلی
]]]]]]]]]]]

موضوعات وبلاگ
]]]]]]]]]]]


اشتراک در خبرنامه
]]]]]]]]]]]
 
آمار بازدیدها
]]]]]]]]]]]
امروز: 43 بازدید
کل بازدید ها: 194472

آهنگ وبلاگ
]]]]]]]]]]]


جستجوی مطالب
]]]]]]]]]]]


شنبه 87 بهمن 12 || 8:0 عصر

الشام...

" البُغضُ یَتَوارَث " را که شنیده ای؟!
شباهتش به زهرا (س) را هم که می دانی.
و به یقین می دانی که کربلا، کینه ای بود که آل بوسفیان از همسر زهرا داشتند، و کشتند و غارت کردند، سوزاندند و به آتش کشیدند، دریدند و پاره کردند...
آری؛ " البغضُ یَتَوارَث "
اگر علی اکبر را " بُغضاً لِابیک " کشتند، چرا تو را " بُغضاً لاُمّک " سیلی نزنند؟!
بگذار شباهتت به زهرا تمام باشد...

**************
شنیده ام که روضه ی خون خدا، موجب جلب توجه است و تجمع تمام حواس.
در خرابه چه روضه ای خواندی تو، که توجه یزید را نیز جلب کرد؟!

بـــر پنجـــره ی پلک تــو مهتـاب نشسته است
بــر گونـه ی سرخت غزلی ناب نشستـه است
پلکـــی بــزن ای حضــرت گـــل تـا کـــه ببینــی
بالای سرت غنچـــه ی مهتـــاب نشسته است
بابا بـگشــــا پلـــک، کـــه مــن دوســت نـــدارم
این گونه که بر چهره ی تو خواب نشسته است
هی سجـــده به پیشـــانی گل می کنی آخـــر
این غنچــه مگــر در دل محــراب نشسته است
صبــح اسـت و نسیمی خبـــر آورد که ای بـــاغ
بر چشم گل و غنچه گل خواب نشسته است*

---------------------
* زهرا بیدکی




موضوع نوشته:سوگواره

سخن دوستان ()