لَقَدِ استُرجِعَتِ الوَدیعةُ...
درود بر تو ای فرستاده ی خدا از من و دخترت که در کنارت آرمیده، و زودتر از دیگران به تو رسیده.
ای فرستاده ی خدا! مرگ دختر گرامی ات عنان شکیبایی، از کفم گسلانده، و توان خویشتنداری ام نمانده...
امانت بازگردید، و گروگان به صاحبش رسید. کار همیشگی ام اندوه است و تیمار خواری، و شبهایم شب زنده داری؛ تا آنکه خدا خانه ای را که تو در آن به سر می بری برایم گزیند، و این غم که در دل دارم فرو نشیند...
زودا دخترت تو را خبر دهد که چسان امتت فراهم گردیدند، و به او ستم ورزیدند. از او بپرس چنانکه شاید و خبر گیر از آنچه باید...