نَستعینُهُ مِن أمرِنا...
او را بر آنچه بوده سپاس می گوییم،و برای آنچه هست،در کار خویش از او یاری می جوییم ؛ و از او می خواهیم تا دینمان را به سلامت دارد،آنچنانکه از او می خواهیم تا تن هامان درست ماند...
*****
"گفتم :من از آن روز که دل را از دست داده ام،خویشتن هم از دست رفته ام؛ آری من و دل با هم گم شدیم...
بی عشق جهان مباد که کانون زندگی از فروغ او گرم و روشن است و فشار طاقت فرسای حوادث با نوازش او مطبوع و آسان.عشقی که درد بی درمان است و در عین حال درمان همه درد! عشق،فقط عشق شمع محفل و انیس شبهای تار ماست.عشق مدار زندگانی و شیرازه کتاب امید و آرزوست؛جاوید باد عشق به هر که و هر چه علاقه گیرد..."
باری،همراه دل برای نخستین بار بر اوراق نهج البلاغه خم شدم تا یکتا خدای عشق را که چهارده قرن پیش عاشقانه عشق را پرستید و بر سجاده ستایش معبود محاسن سپیدش را با سرخی خون فرقش خضاب کرد،به روشنی نظاره کنم...
گواهی می دهم که جز الله خدایی نیست
که محمد.ص. فرستاده و رسول اوست
که علی.ع.حجت و نشانه او بر روی زمین است
هم او که علی است و عالی
هم او که شریف است و بلند مرتبه
هم او که مولایم است، مولایم...
*****
سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات...