تنها ام البنین، که پس از ازدواج با امیرالمؤمنین، بر در منزل می ایستد و برای ورود اذن زینب (س) فرزند فاطمه را می خواهد، فرزندی چون تو می تواند داشت. هم او که وقتی فرزندان زهرا (س)، مادر خطابش می کردند، بنای گریه می گذاشت که شما فرزندان فاطمه اید، مرا مادر خطاب نکنید...
حال دل نازک و رئوفت به کنار، ادب تو آموخته از این مادر، که تاب شنیدن نوای " العطش " کودکان حسین (ع) را برایت باقی نمی گذارد.
اکنون این تو، و این سکینه که اگر لب تر می کرد، خواسته اش را اجابت می کردی. حاجتی به گفتن نبود، ترک لب هایش دنیایی حرف داشت...
ببین! این زهراست که سرت را بر دامن گرفته، و این حسین است که برایت ذکر " بِنَفسی أنت " گرفته. آری؛ زاده ی فاطمه (س) قصد به خیمه بردنت را دارد، که جگرش را به آتش می کشی.
« یَا أخی! بِحقّ جَدّکَ رَسولِ الله أن لاتَحمِلنی وَ دَعنی فی مَکانی هَذا »
چرا که از سکینه شرم می کنم، و دیگر اینکه پرچمدار سپاه، بر زمین نشاید...
معنای " کَأنّهُم بُنیانٌ مَرصوص "! ببین؛ برادرت ندای " وَا أخاه " سر داده که " الان إنکَسَرَ ظَهری "
کعبــــه عشق نگــــر، دور و برش دعـــوا شد
استلامش چه شلوغ است، سرش دعوا شد
گوئیـــــــا مملکت ری به نگـــــاهش بستـــــه
در قشـــون بر سر چشمـــان ترش دعـوا شد
آسمــــان را همــــه خواهنـــــد به منزل ببرند
بی سبب نیست که روی قمــــرش دعوا شد
قبــر خورشیــــد ندیدنـــد کــــه سـوزاننـــدش
چون پدر نیست، به نعش پسـرش دعوا شـد
بر ســـر نیـــــزه نشد بنــــد، سرش را بستند
علت این است، بهم ریخت سرش دعوا شــد
پ.ن1. راهی نیست از خیمه گاه تا میدان مشک. خنجر رسید و ریخت به چشم رکاب، آب...
پ.ن2. یادت باشد « وَ لا تَذکُرَنّ عِندَهُ سَکینَةً فَإنّهُ اوعَدَها بِالماء »
پ.ن3. حال دل.