ببین! اینجا کسی نیست که از حرم رسول الله حراست کند. حتی موحدی نیست که از " یُخافُ اللهُ فینا " سخن بگویم.
به بهانه ی وداع با تو بر در خیمه می آیم که بوسه ای از رخ ماهت بگیرم، انگار تیغ نیز در حسرت بوسه ای از حنجر تو بوده. تیغ در بوسیدنت، بر من پیشی گرفت؛ و تو در وداع، از من...
حرمله کمان بر کشید و قامت من نیز کمان شد. ملعون! چنان چله می کشی که انگار می خواهی شیری را بیفکنی. این طفل شیرخوار است نه شیر...
انتقام بدر را چه به بدر ِ شش ماهه ی اهل حرم؟
کاش سکینه نپرسد: « یَا اَبَةُ لَعَلّکَ سَقَیتَ اَخَی الماء » بابا به برادرم آب دادی؟
لَیتَکُم فی یَوم ِ عاشــــورا جَمیعاً تَنظُرونی
کَیفَ اَستَسقی لِطِفلی فَاَبوا اَن یَرحَمونی
ای کاش در روز عاشورا همه ی شما بودید و می دیدید
که چگونه برای کودکم طلب آب کردم و آن قوم به من رحم نکردند.
پ.ن1. کودک چقدر می خورد از نهر آب، آب؟
پ.ن2. قنداقه، دست بسته، باب الحوائج.
چون نخل، بلند و دست ما کوتاه است
گیریم ثمر، ز شاخ کوچکتر او...
پ.ن3. حال دل.